مضمون عشق «همان عشق بزرگی که هر هزار سال یکبار تکرار میشود»، ایدهی اصلی «النگوی یاقوت» کوپرین است. او در ۱۹۱۰ و در زمان اقامتش در بندر اودسای اوکراین روی این اثر کار میکرد. اندکی پیش از آن، کوپرین مادرش را از دست داده بود. این مرگ چنان تأثیر شدیدی بر او دارد که در ششم ژولای همان سال در نامهای به ف.د.باتیوشکاف، سردبیر مجلهی «جهان خداوند»، مینویسد: «کاملاً حق با تو بود. مرگ مادر، بهخاک سپردن جوانی ماست، اگر هم در سنوسال ما رخ بدهد، که دیگر بدتر». در همین نامه است که شِکوه میکند: «انگاری که احمق شده باشم، بیاندازه دلنازک و پژمرده و غمگینم». درست چندی پیش از این هم در بیستوپنجم ماه مه ۱۹۱۰ به باتیوشکاف نوشته بود: «احساس میکنم علاقه به زندگی در من دارد ضعیف و ضعیفتر میشود». تمامی این تأثرات کوپرین بر نگارش «النگوی یاقوت» هم انعکاس داشته است؛ اثری که در آن، نویسنده با رنجهای «انسان کوچک» همدردی میکند و کلیت ماجرایش را کارمندی دونپایه با نام خانوادگی خندهدار ژلتکوف تشکیل میدهد که خیلی دیرهنگام وارد قصه میشود، نومید و سر به زیر به شاهزاده خانم ویرا –همسر سرکردهی اشراف محلی– دل میبازد و نامههایی برایش مینویسد که تنها با حروف اول نامش به شکل «گ.س.ژ» آنها را امضا میکند. کوپرین بهراستی با قهرمانهایش مأنوس میشود، حتا نگرانیهای آنها به دغدغهی اصلی خودش بدل میشوند. با اینحال، برای کوپرین برخلاف دیگر معاصرانش نابرابری اوضاع قهرمانان اثر اهمیتی ندارد و بیشتر دوست دارد آن نیروی روحی روشنگر و تحولبخشی را تصویر کند که احساس پرجذبهی عشق را میآفریند.
خرید کتاب النگوی یاقوت
جستجوی کتاب النگوی یاقوت در گودریدز
معرفی کتاب النگوی یاقوت از نگاه کاربران
کتاب های مرتبط با - کتاب النگوی یاقوت
خرید کتاب النگوی یاقوت
جستجوی کتاب النگوی یاقوت در گودریدز