«عمر یک انسان از هر اندوه شخصی گرانبهاتر است. من از شما تمنا دارم که شجاعت و شهامت به خرج بدهید، به نام انسانیت این تمنا را از شما میکنم.» کریلوف رنجیده گفت: «انسانیت از هر دو سو باید باشد، به نام همان انسانیت از شما خواهش میکنم که مرا با خود نبرید. خدایا، چه فکر عجیبی! من به زور سرپا ایستادهام، و شما مرا با انسانیت میترسانید. من الان قادر به هیچ کاری نیستم. به هیچ دردی نمیخورم، زنم را پهلوی کی ول کنم؟ نه، نه...»؛
خرید کتاب دشمنان
جستجوی کتاب دشمنان در گودریدز
معرفی کتاب دشمنان از نگاه کاربران
داستان آخر، «هاملت مسکویی» شاید شخصیتی شبیه یکی از خیلی هایی که میشناسیم دارد، «یکی» چون، خیلی کم پیش می آید که اینگونه صادقانه بنشینند واعتراف کنند و زندگی زشت خود را،انگار با لبخند تلخی زیر و رو کنند و در عین حال آنکه میشنود از او خیلی هم بدش نیاید.
و درست به خاطر همین کمیابی ست که معتقدم باید از این فرصت استفاده کرد و آن را دوباره خواند.
مشاهده لینک اصلی
- همه میدانند که این جا آبجو پیدا نمیشود.
لبیتکف فریاد زد:
- تو هم باور میکنی؟ خدایا مرا به کرهی ماه بیندازی، در عرض پنج دقیقه، هم آبجو و هم زن پیدا میکنم. خودم آن ها را از زیر سنگ هم که باشد پیدا میکنم. قرمساق هستم اگه نکنم!
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب دشمنان
خرید کتاب دشمنان
جستجوی کتاب دشمنان در گودریدز
و درست به خاطر همین کمیابی ست که معتقدم باید از این فرصت استفاده کرد و آن را دوباره خواند.
مشاهده لینک اصلی
- همه میدانند که این جا آبجو پیدا نمیشود.
لبیتکف فریاد زد:
- تو هم باور میکنی؟ خدایا مرا به کرهی ماه بیندازی، در عرض پنج دقیقه، هم آبجو و هم زن پیدا میکنم. خودم آن ها را از زیر سنگ هم که باشد پیدا میکنم. قرمساق هستم اگه نکنم!
مشاهده لینک اصلی